جاسوس جنگ سرد
نویسنده:
جان لوکاره
مترجم:
منوچهر کیا
امتیاز دهید
✔️ از متن کتاب:
مرد آمریکایی یک فنجان دیگر قهوه به لیماس تعارف کرد و گفت:
"بروید بخوابید. اگر بیاید شما را به وسیله تلفن خبر خواهیم کرد."
لیماس که از پنجره به خیابان خلوت نگاه می کرد، جوابی نداد.
مرد آمریکایی دوباره گفت: "شما که نمی توانید تا ابد در انتظار او باشید. شاید موقع دیگری بیاید. ما طوری ترتیب کارها را می دهیم که پلیس با "آژانس تماس بگیرد. در هر صورت شما می توانید در مدتی کمتر از 20 دقیقه خود را به اینجا برسانید."
لیماس جواب داد: "نخیر. دیگر تقریبا شب شده است."
"آخر شما که نمی توانید اینطور انتظار بکشید! او تا بحال 9 ساعت تاخیر دارد."
"اگر شما میخواهید بروید. کاملا آزاد هستید. شما واقعا به من خدمت کردید. به "کرامر" خواهم گفت که در حق من از هیچ کمکی مضایقه نکردید."
"ولی تا چه موقع می خواهید منتظر او بمانید؟"
" تا موقعی که برسد."
لیماس به پنجره دیده بانی نزدیک شد و میان دو پلیسی که با دوربین پاسگاه مرزی آلمان شرقی را زیر نظر داشتند، قرار گرفت....
بیشتر
مرد آمریکایی یک فنجان دیگر قهوه به لیماس تعارف کرد و گفت:
"بروید بخوابید. اگر بیاید شما را به وسیله تلفن خبر خواهیم کرد."
لیماس که از پنجره به خیابان خلوت نگاه می کرد، جوابی نداد.
مرد آمریکایی دوباره گفت: "شما که نمی توانید تا ابد در انتظار او باشید. شاید موقع دیگری بیاید. ما طوری ترتیب کارها را می دهیم که پلیس با "آژانس تماس بگیرد. در هر صورت شما می توانید در مدتی کمتر از 20 دقیقه خود را به اینجا برسانید."
لیماس جواب داد: "نخیر. دیگر تقریبا شب شده است."
"آخر شما که نمی توانید اینطور انتظار بکشید! او تا بحال 9 ساعت تاخیر دارد."
"اگر شما میخواهید بروید. کاملا آزاد هستید. شما واقعا به من خدمت کردید. به "کرامر" خواهم گفت که در حق من از هیچ کمکی مضایقه نکردید."
"ولی تا چه موقع می خواهید منتظر او بمانید؟"
" تا موقعی که برسد."
لیماس به پنجره دیده بانی نزدیک شد و میان دو پلیسی که با دوربین پاسگاه مرزی آلمان شرقی را زیر نظر داشتند، قرار گرفت....
آپلود شده توسط:
persianking
1388/09/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جاسوس جنگ سرد